خدائی

خدائی

خدائی

خدائی

بازگشت همه به سوی اوست

پدر رفت ز دستم ...



      

  

گفتم که پدر رفتی و تدبیر نه این بود                         گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود

گفتم که نه وقت سفرت بود چنین زود                       گفتا که مگو مصلحت حق در این بود

**************************************

از تمامی دوستانی که در این مدت با من همدردی نمودند ممنونم ، به خصوص عاشق-80  و برای همگی شما سال خوبی را آرزو می کنم.

http://www.iranclip.com/etc/norooz.html

نشان دادن فقر

روزی پدر خانواده ای بسیار مرفه به قصد نشان دادن فقر مردم و فهماندن تهیدستی آنها به پسرش سفری را ترتیب داد . آن ها چند شبانه روز را در مزرعه ای که متعلق به یک خانواده بسیار فقیر بود گذراندند.

در بازگشت پدر از فرزندش پرسید: خوب چطور بود؟

پسر گفت : پدر جان فوق العاده بود.

پدرگفت: متوجه شدی مردم فقیر چطور زندگی می کنند؟

پسر گفت : آه بله

پدر پرسید: خب از این سفر چه درسهایی گرفتی؟

پسر گفت: من دیدم که ما فقط یک سگ داریم ولی آنها چهار تا، ما یک استخر نچندان بزرگ داریم اما آنها نهری دارند که انتهایی ندارد، ما در باغمان چراغ آویختیم در حالی که شب آنها با تلالو نور ستارگان بیشمار روشن می شود، حیاط خانه ما محدود است اما آنها کل افق را می بینند ما در زمین کوچکی زندگی می کنیم اما زمینهای آنها اینقدر زیاد است که از محدوده دید خارج می شود. ما خدمتکارانی داریم که برایمان کار می کنند اما آنها خود به دیگران خدمت میکنند. ما غذایمان را می خریم اما آنها خودشان تولید غذا دارند. ما برای حفاظت از خود اطرافمان دیوار می کشم اما آنها دوستانی دارند که در هنگام لزوم از آنها حمایت می کنند.

پدر در مقابل این سخنان هیچ حرفی نداشت.

سپس پسر گفت: پدر جان متشکرم که به من نشان دادی ما چقدر فقیر هستیم.

ملتمس الدعا

ملتمس الدعا




       .

                                                                

ملتمس الدعا

من کیم

من کی هستم و از کجا آمده ام
به کجا خواهم رفت وچرا خواهم رفت
چگونه خواهم رفت واین رفتنم چطور امکان دارد
این روز ها سئوالی شده است برای همه مردم وبرای کسانی که رادیو های بیگانه را گوش می دهند وبه آ ن برنامه هایی گوش می سپارند که به طور مرتب قرآن را به دل خواه خود تفسیر می کنند ومی گویند اینجا اشتباه است ویا این جا این طوری است ولی در واقع همه چیز را وارونه جلوه می دهند تا شاید از این رهگذر چیزی آیدشان شود ومن در اینجا خاطر نشان شوم که تنها این گونه کار ها از دست صهیونیست ها بر می آید وبس ومردمان ساده چه جوان وچه پیر وچه آنانی که اطلاعات چندانی در باره دین خود وموقعیت اجتماعی خود ندارند به دام این گونه شیاطین افتاده وتازه به برور زمان هم خدا را فراموش کره وخود را هم به ورطه هلاکت می اندازند واین میشود همانی که انها خواستار بودن نه ما .
من کیم سئوالی است که مطرح نمودم تا هرکسی دلش می خواهد خودش را معرفی کند وبگوید کیست وچه نظر در باره دین خود دارد واینکه چرا؟ اسلام را قبول کرده است واگر اسلام را همین طوری قبول کرده است اندکی به خود زحمت بدهد وقرآن را بخواند تا متوجه شود آنچه این روز ها از قرآن در رادیو های بیگانه خوانده ویا گفته میشود یک مشت اراجیف است و فقط به درد خودشان می خود وبرای ما دامی گسترده اند تا بعد ها بگویند سست عنصران جامعه اسلامی ایران زیاد هستند پس لازم است همه هوشیار باشیم مخصوصا جوانان ما هوشیاری لازم را نیاز دارند تا بتوانند از خود وخانواده و دین خود دفاع نمایند
بر مسئولین کشور هم لازم وواجب است که از این خبر پندی بگیرند ودر راه آزادی ورفاه مردم کوشا شوند تا خدای نا کرده از این اتفاقات تکراری بوجود نیاید ودین ما را مورد هجمه قرار ندهند هر چند دین اسلام خودش بیان گر خود است ونیازی به معرفی نیست ولی خب هستند شیاطینی که سعی می کنند کار ها را خراب کنند پس بر شما جوانان هم واجب است که گول این گونه حرف ها را نخورید والسلام
    

چرااین طوری شده

خیلی ها از خودشان سئوال می کنند که چرا ؟ این طوری شده ومردم شکل ورنگ دیگری پیدا کردند .
برای این که زندگی ماشینی این را خواستار است .زندگی ماشینی یعنی همه چیز را بوسیدن وکنار گذاشتن .
وقتی به یکی می گویی هستم تا هستی می زند زیر خنده و می گوید طرف یا احمق است یا توی این دنیای ماشینی وبا این هزینه بالای زندگی زندگی نمی کند در صورتی که این طوری نیست وما می توانیم با بودن در دنیای ماشینی اندکی هم از انسانیت خودمان را حفظ کرده وبه دوستان وآشنایان ویاران دور از خودمان برسیم .
هزینه داره ما هم این را می دانیم ولی نه دیگر آنقدر زیاد که حتی دستمان نرود که تلفن را برداشته وحالی از برادر غریبمان بگیریم وتازه اگر ها واما ها را هم در میان بگذاریم و بقول دخترم چقدر خوب است صبح اول وقت تلفن را برداشته وحالی از دوستی که فراموش شده بگیریم .
چرا این گونه شده وهمه همدیگر را فراموش کرده اند برای اینکه توقع زیاد شده ویا خواستار دوستی یک طرفه شده ایم برای همین هم آنی هم که می خواهد نباشد ما وادارش می کنیم که باشد
ولی دنیا به این بزرگی هم که بعضی ها فکر می کنند نیست وارزش این را ندارد که دوستی را فدای دلار واسکناس هزار تومانی خودمان کنیم که ناگهان بانگی بر آمد خواجه مرد ودیگر دیر شده است ودوستی رفته وتو تنها فاتحه خواهی خواند و اشک حسرت بر روز های از دست داده .
کی می خواهیم بگوییم هستیم وباشیم تا آنجایی که امکان دارد واین بودن مان مثل بودن خدا باشد که همواره هست وما همیشه در کار هامان از او کمک می گیریم واگر خدا نبود تکلیف ما با این دوستان نا دوست چی می شد .تماشایی بود واگر رزق ما دست این مردم بود چی بیا وتماشا کن که چه قتل ها که اتفاق نمی افتاد وچه کسانی چه خون هایی بر پا نمی کردند بازم جای شکرش باقی است که رزق بنده ها دست ینده نیست ودست خود خدا است و همین طور راستی ودرستی برای بودن وقتی کسی میگوید هستم تا هستی یعنی خیلی عزیز وجواب او نه نیست و آره است وبودن تا بودن و نبودن تا بودن .
اگر مرد خدا شدی یک نوع مشکل داری واگر نشدی دو نوع مشکل داری واین دنیای ماشینی به تو این اجازه را نمی دهد که بدانی چی هستی ویا چی باشی پس بهتر است باشی بگونه ایی که کسی ندان هستی و باشی به شرط بودن در کنار نبودن ها شاید گره ها باز شد وخدا هم وقتی دید ما صادقانه هستیم مشکلات ما را حل کرد به یاری یکی دیگر که بوده وهست واین است رسم رفاقت .
این عمری که ما داریم طی میکنیم عمری است عبث وبیهوده چون در این عمر کوتاه خود کار نامه ایی پر از گناه وندانم کاری داریم وتازه جانماز آب میکشیم که آره ما هستیم بابا نیستیم ونبودیم پس تفاوت معلوم شد بین بودن و نبودن اگر خواستی باشی نباش که بودن خیلی سخت است تا نبودن و این خود دردی است کهن نتوانستم برای خودم حل نمایم چون خواستم باشم نشد ونتوانستم هنوز که نتوانستم باشم واگر روزی بودن خود را توانستم ثابت کنم آن وقت حرفم درست است .
در انتها این را بگویم که نبودن عین بودن است وانسان برای اینکه بتواند باشد لازم است دوان دوان برود تا به سرچشمه حقیقت برسد وقتی رسید همانند تشنگان راه حق تازه می فهمد که بودن چیست ونبودن چیست این جا نقطه ایجاد دل است و بدست آوردن خود و فهمیدن عشق که اینقدر در باره اش حرف می زنیم وقتی رسیدی به سرمنزل عشق خواهی فهمید که عاشقی دردی بزرگ است وخانمان بر انداز و دیوانه کننده خود تا پایان عمر واین یعنی عین بودن در کنار آنکه دوستش داری .
این است که چرا های مرا خواهی دریافت که می گویم چرا زیرا واقعا چرا ما اینقدر بد و نادرست شده ایم واین قدر کار مان بد است ودیگران را از خود دور می کنیم به هر عنوانی می خواهیم از دیگران سو’ استفاده نماییم وتا می توانیم کار بد انجام دهیم وتازه حرف خوب هم بشنویم وحرف دیگر که می خواهم گویم دوستی را به تمسخر نگیریم وراستی را که به بازی گرفتن این واقعیت ها بوده است که اکنون شده ایم انسان های مصنوعی وواهی و پوچ همانند هیچ ها که کاش هیچ بودیم اگر هیچ بودیم بازم بودیم
درک چرا؟ و درک بودن ودانستن خود باوری وانتخاب دوست خوب ورسیدن به مقصد مرا عمری است در نگرانی قرار داده است واینکه شاید به مقصد بودن نرسم واگر نرسیدم چه کنم که خدایم مرا به راه خود فرا نخوانده است کاش میشد تا بروم وبه بودن برسم تا نقطه پرگار او شوم که این نقطه پرگار تنها نقطه بودن است ومن باید در آن نقطه باشم ولی افسوس که نیستم و این نیستی مرا به باد فنا داده است کاش..........

اشتباه

عشق یک بار به سراغ ادمی می اید و ان نخستین بار است دفعات بعد تنها عادت به عشق ورزیدن است.......
من تو را باور کردم و چه اسان دریچه ی قلبم را به رویت گشودم انزمان که غم در دلم غوغا می کرد تو را باور کردم و در چشمم دنیایت جز ارامش و سادگی نبود
وقتی از تنهایی می گفتی دلم می خواست همه ی دنیایم را با تو قسمت کنم با تو بخندم با تو بگریم با تو از نگفته های زمانه بگویم و فاش کنم هر انچه در دل مهر و موم داشتم
من تو را باور کردم اما تو باور نکردی انچه با چشمانم بارها و بارها فریاد زدم و من ماندم و
باورم...که اشتباه بود
    

با من باش

دیروز با تو بودم
امروز بی تو ام
دیروز که با تو بودم بی تو بودم
امروز که بی تو ام با تو ام
خواستم باور کنم که رفتی اما هر لحظه خاطرات با تو بودنت با من بود.....
و ان سکوت پر معنی ات و ان صبر بی مانندت و ان لحن مهربانو نگرانت و ان نگاه زیبا و گیرایت ....همه با من بود
تو با منی گرچه نیستی که اشک های من را تسلا دهی گرچه نیستی تا بی قراری های من را حس کنی گرچه نیستی تا بشنوی انچه مشتاق شنیدنش بودی .
و من امروز مطمئن تر از همیشه با تو ام تا همیشه تا روزی که نگاهم برقی دارد و نای رسیدن ...در من هست پس تو هم با من باش ....باز هم با من باش

   نوشته شده توسط:ماتادر