رها شده بود تا روزهای آخر را با خودش تنها باشد. می خواست کمی تحمل کند. کلمه ها را یکی یکی و شمرده از کتاب روزگار رفته برچیده بود و تازه می فهمید که آدمی چندان فرصت درازی هم برای گذشتن و رهیدن از فهم دیروز نداشته است. یادش آمد همیشه به فرزندانش می گفت قصه بلند و تکراری زندگی همواره ادامه دارد و آنان که امروز در مسندکاری هستند در چرخش روزگار، روزی دیگر باید این مسند را به دیگری واگذارند و حالا خود او در جایی ایستاده بوده که قله بلند تجربه را به نظاره نشسته بود. ترس حقیری از پیری در درونش ریخته می شد. حالا که پیر و سالخورده بود، حتی آیینه دوران کودکی اش هم بر لبخندی که از شادی بر لبانش نشسته بود خط می کشید که هیهات!…
در سرایی که بدون هیچ شک و گمانی باید پیر باشی و فرسوده تا بتوانی برای ورود مجوز داشته باشی، آدم هایی به سر می برند که هنوز درد از پریشانی رگهایشان بیرون نجسته است. گیسوان سفید، صورت چروک، دستان لرزان، پشت خمیده و نگاه خسته، تابلوی تکراری تمام چهره هایی است که هرچند دقیقه یک بار، یک تیک عصبی بازوانشان را به لرزه می اندازد و یادگاری تمام سال های سرشار از حس زندگی و کار آنهاست. این چهره حالا در گوشه و کنار آسایشگاه سالمندان، دایم تکرار می شود.
در آسایشگاه سالمندان، با آنکه آفتاب بر سپیده صبح ایستاده است و تصاویر، همه تکراری است، تنها کافی است گوشت را به دیوار نازک زندگی هر کدام بچسبانی تا صداهای متفاوت هریک را بشنوی. همان صداهای بم و نرمین اندیشه سالخورده هایی که صبورانه، گذشت سالیانی را که به سرعت از کنارشان گذشته است، به نظاره نشسته اند.
گویا کارکرد اصلی و در نظر گرفته شده برای این فضا با توجه به امکاناتی که در آن تعبیه شده، همه و همه برای به وجود آوردن مکانی است تا سالمندان خسته از صدها گونه بی پناهی و سالیان کهنه و قدیمی پر از تجربه، روزهای آخر را با خود تنها باشند.
ربابه، پیرزنی است که اصرار دارد هر شنونده ای را تماشاگر شصت سال اجرای نمایشنامه زندگی اش کند، اصرار دارد هر شنونده ای و هر تازه واردی با تمام لحظاتی که در آنها زندگی کرده است، همگام شود. دست آدمی را می گیرد ویکسر می برد به تمام سال هایی که در آنها به دنبال چیزی دویده است، از شیشه های ذره بینی عینکش پیداست که تو را هم به سختی می بیند، می گوید، من با پای سرنوشت به این آسایشگاه آمده ام.
نگاهش غمگین است. از نگاه هایی سخن می گوید که سال هاست غریبگی او را در دوران ناگزیر پیری به نظاره نشسته اند. می گوید: اصلاً نفهمیدم عمرم کجا رفت. 2 فرزند دارم که دارند زندگی خودشان را می کنند. کسی را ندارم. فقط اینکه اینجا هستم راضی ام و اینکه فرزندانم به خوبی زندگی می کنند و موفق هستند، راضی تر. گویا دیگر هیچ چیز دیگری از این زندگی نمی خواسته است.
آن وقت آرام زمزمه می کنی که چقدر صبور است این زن که دق نمی کند.
داستان زندگی محبوبه، نه فقط داستان زندگی من یا تو یا کسانی است که بی اشاره مسیر زندگی را می پیمایند، بلکه داستان زندگی همه آدم هایی است که وقتی پیر می شوند،انگار تکه های خردشده دلشان را در گذشته جوانی بر جای گذاشته اند و سعی می کنند لحظه های گذشته را با چنان دقت و ظرافتی بیان کنند که شاید دلیل دل شکستگی شان را بیابند.
لابه لای صحبت هایش، گریه می کند و مسیر اشکهایش را به گوشه راست چشمانش می کشاند. آرام سخن می گوید و به پسرش افتخار می کند که پزشک است و زندگی موفقی دارد. اما اصلاً نمی گوید که پسرش حتی یکبار هم برای دیدنش به آسایشگاه نیامده است. تنهایی است که در کلامش موج می زند.
می گوید: آدمی باید شرایط خود را با آنچه بر سرش می آید و در تقدیرش آنگونه نوشته شده است، هماهنگ کند. سال های جوانی ام را کار کردم و بیمه بودم. حالا هم مستمری دریافت می کنم و به همین مبلغ ناچیزی که عایدم می شود، راضی ام و هیچ شکایتی هم ندارم. با همین مبلغ ناچیز هم می توانم برخی نیازهای شخصی ام را تامین کنم. محبوبه با پای خودش به آسایشگاه آمده است و می خواسته که روزهای آخر را با خودش تنها باشد.
جایی به دور از هیاهوی کودکی
در خانه سالمندان، هر دری به سمت دنیایی جدا از کوچه های پر از هیاهوی کودکی و جوانی باز می شود. تنها پیری است و دیوارهای بلند و کوتاه، قاب پنجره های کوچکی را که رو به باغچه حیاط گشوده شده اند و دل هایی که برای عشقی که امروز خاطره است ترانه می خوانند.
معصومه کسرایی که 15 سال است به عنوان روانشناس در این مجتمع کار می کند.
سالمندان را به دسته های مختلف تقسیم می کند و می گوید: شرایط فرهنگی و اجتماعی حاکم در جامعه منجر به هسته ای شدن و کوچک شدن خانواده ها شده است. به طوری که فرزندان جایی برای نگهداری از پدران و مادران پیر خود ندارند و آنها را به خانه سالمندان می سپارند. اما مواردی هم وجود دارد که نگهداری فرد سالمند مشکل می شود به طوری که او به دلیل مشکلات جسمی و روحی، قادر به زندگی عادی و طبیعی خود نیست و فرزندان ناچارند برای اینکه پدران و مادران سالمند خود را از خطرات حفظ کنند، آنها را به سرای سالمندان بسپارند.
این روانشناس می افزاید: هر سالمندی پر از خاطره است و داستان و سرنوشت خاص خود را دارد. وقتی سالمند قرار است در خانه سالمندان باقیمانده عمر خود را سپری کند، در حقیقت یک نوع زندگی دیگری برای او تکرار می شود. گویی او دوباره متولد می شود تا تمام مراحل زندگی را دوباره تکرار کند.
وی می گوید: در حال حاضر طول عمر زنان 8 سال بیشتر از مردان است و همین باعث شده که در مراکز نگهداری از سالمندان تعداد سالمندان زن بیشتر از مردان باشد…
وحشت از سربار بودن
آن چیزی که در کشور ما به وضوح به چشم می آید، این است که نسبت مردان برخوردار از انواع حمایت های بیمه ای بیشتر از زنان است، نسبت زنان سالمند باسواد هم بسیار کمتر از تعداد زنان سالمند بی سواد است. حقیقت این است که برای سالمندانی که درآمدی برای گذران امور معیشتی خود نداشته اند و ندارند، برای سالمندانی که از سرباربودن وحشت دارند، برای سالمندانی که چشم انتظار کسی هستند که بیاید و تصویر جوانی شان را به یادشان بیاورد و برای همه سالمندانی که روزهای آخر خود را در خانه سالمندان سپری می کنند، زندگی با وجود تمام سختی ها و بدون توجه به نقش بازیگرانش همچنان ادامه دارد تا شب خاکستری از راه برسد، تموج زرد و نارنجی غروب در یک استحاله آرام، چه بنفش می زند. آن سوتر، در سرای سالمندان نبض زندگی همچنان می زند و لحظه های خوب و بد را با سماجت تمام بر چهره بازیگران و میهمانانش حک می کند.
سلام دوست عزیز
ممنون از زحمات شما . من یک وبلاگ رپ دارم . دنبال یه قالب
می گردم که موضوع وبلاگ بخوره . می خواستم بدونم شما میتونید کمک کنید ؟ از سیستم بلاگ اسکای استفاده می کنم .
ممنون
سلام دوست عزیز...خیلی خوشحال شدم که وبلاگت رو دیدم آخه دنبال قالب می گردم...من یه قالب مثل قالب وبلاگ قبلیم واسه وبلاگ جدیدم می خوام آدرس وبلاگ قبلیم اینه:http://sheytoon-bala.blogfa.com
شما کمکم می کنی؟؟؟؟؟؟؟؟
منتظرما...
فعلا بای بای
سلام
باشه مشکلی نیست
به آی دی من مراجعه کنید
موفق باشید
حرفهای ما هنوز نا تمام
تا نگاه می کنی وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود
آی!
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان چقدر زود دیر می شود!
سلام
از اینکه نظرت دیدم خیلی خوشحال شدم
مثل همیشه پاسخی ...
یا حق
دوست عزیز ممنون واسه قالبها هم زیبا هستند و هم کاربردی. من می دونستم باید اجازه بگیرم واسه استفاده یا نه به هر حال یکی از قالبهایه زیبا ت رو تو وبلاگم استفاده کردم زاستی میتونید به من بگید اگه بخواهم تو وبلاگ اهنگ بگذارم چی کار باید بکنم؟
ممنون میشم جواب بدید.
ممول
سلام دوست عزیز
وبلاتگ بسیار زیبایی دارید به ما هم سر ی بزنید
سلام عزیز . خیلی زحمت کشیدی و قالب های قشنگی در آوردی . معلومه سلیقه زیادی به خرج دادی .
سری به وبم بزن . دوست دارم نظرتو بدونم .
قالبم ساده ست . پیشنهادی داری ؟
درباره ساخت قالب میتونی کمکم کنی ؟
سلام زندگی پیری واسایشگاه سالمندان را بخوبی وبا زیبائی وقدرت کلام به تصویر کشیدید وحقیقت .. دوباره بر دل رنگ دلتنگی کشید واینکه سرانجامی در انتظار همه ماست بنام پیری و فراموش شدن هرچند که بسیار در زندگی ودر همین دوران نیز از خاطر رفته ایم اما کهولت درد را عمیق تر میکند
موفق وشاد باشید
آشیانه شعر به روز شد
به نام خدا
سلام
مطلب خیلی طولانیه در نتیجه ذخیرش میکنم و بعد نظر میدم
اما موضوع مهمتر اینه که الان که توی ماه محرم هستیم بهتر نیستش که اون تصویری که بالای وبتون گذاشتید رو موقتا حذف کنید. همون خانم و آقایی که در حال رقص هستن.
این طوری وبتون ...
التماس دعا
سلام
حق با شماست...
چشم...بر می دارم
و متشکر از انتقاد سودمندتون
راه عشق ورزیدن به هرچیز تنها درک این نکته است که بدانیم شاید روزی ازدست برود...
سلام آقا ممنون می شم یه قالب برای یک وبلاگ لینوکسی در وبلاگتون بزارین
سلام دوست گلم
خوبی خیلی خوشحالم کردی که از من یاد کردی
دلم برات خیلی تنگ شده بود
بازم بیا پیشم
مطلبت عالی بود
موفق باشی
سلام
مرسی به وب من سر زدی
بازم به وب تو میام
درود بر شما دوست گرامی
قبل از هرچیز می خواستم به وبلاگ من بیای تا از مسائلی با خبر شی در ضمن می خواستم برام یه وبلاگه تاریخی فوق العاده سنگین و زیبا طراحی کنی که آهنگ هم پیش زمینه داشته باشه و همه قسمتهاش هم مثل وبلاگه خودم سالم کار کنه ازت ممنون میشم بدرود
درود دوست قدیمی
چقدر از اینکه به دلکده ام سر زدین شاد شدم
مدتها بود که ازتون بیخبر بودم و بخاطر پاره ای مسائل سعادت بودن در کنار آسمونی هایی این دیار نداشتم
در مورد مشکلات سالمندان بسیار جامع، زیبا و هوشمندانه نوشتین و به زیبایی به تصویر کشیدین
امیدوارم با همین نقدهای ظریف به زودی فکر به حال شرایط این عزیزان بشه
در پناه معبد عشق
سلام دوست گلم
به خدا دل منم تنگ شده بود اما روم نمی شد بیام
بازم میام
موفق باشی
سلام
من خیلی از سلیقت خوشم اومده
یه سر به من بزن و اگه می تونی یه قالب خوب برام طراحی کن
متشکرم
سلام
یه قالب بنامه سکوت دیوار می خواستم..
قبلا ازتومن تشکر می کنم..
شکله دیوار باشه..یه دیواره ترک خورده
سلام دوست عزیز
خسته نباشی خیلی وبلاگ قشنگی داری
موفق باشی
بدرود.
سلام؛به من هم سر بزن خیلی ممنون راستی منو تو لیست اضافه کن و در نظر سنجی هم شرکت کن متشکرم.
سلام دوست عزیز دستت درد نکنه خیلی وقط بود که دنبال قالب می گشتم با اجازه ی شما از یکشون استفاده می کنم
دستت درد نکنه ممنون
سلام و خیلی خیلی ممنون
اصلا این قالب اصلی خود بلاگ اسکای رو دوست نداشتم.
اما یه سوال : چه جوری اسم وبلاگم رو اون بالا در قسمت هد وارد کنم یعنی کجاش وارد کنم که اسم وبلاگم بالای صفحه باشه؟
سلام دوست عزیز ...
خوشحالم از آشنایی با شما ...
قالبهای زیبایی دارین ....
دوتا از قالبهایی که اینجا گذاشتین خیلی نظر منو جلب کرده ... میتونین برام درستشون کنی؟
خبرم کن ... مرسی ...
فعلا.....
سلام
من یکی از قالبهای شما را انتخاب کردم و در وبلاگم گذاشتم ولی چندان دلچسپ نیست
اگه وقت کردی یه سر بزن
ایجاد سایت شخصی برای شمابامحیط مدیریت فارسی که نیازی به یادگیری زبان های برنامه نویسی نیست
سلام دوست عزیز
وبلاگ شما خیلی عالی است. دنبال یک قالب خوب برای وبلاگمان می گردیم خواهش می کنیم سری به وبلاگمان بزنی و یک قالب مناسب تهیه کنی خیلی خیلی ممنونیم.
دوباره به شما سر می زنیم. با کمال تشکر دختران جزیره عشق.....!!!!!! بای
باسلام
ممنون از طراحی قالب های مختلف ولی یک پیشنهاد داشتم یک قالب علمی بدون عکس که سریع لود شود و مناسب کارهای تخصصی باشد هم طراحی بفرمایید.
سلام عزیز
وبلاگ جالبی داری اگر به منم سربزنی خوشحال میشم
یا علی
سلام من یه وبلاگ میخوام
سلام
وبلاگ زیبایی داری همچنین قالب های زیبا
با اجازتون یکیشو برای وبلاگم انتخاب کردم
فقط یه در خواست دارم کد جاوا موزیکی که برای وبلاگ خودتون گذاشتید رو برای من ایمیل کنید .
با سپاس فراوان.
موفق باشی .
بای
سلام
::
::
::
<<<<اعلام زمان و مکان آخرین قرار سال ۱۳۸۵>>>>
::
::
::
به امید دیدار
سلام دوست عزیز...
من قبلا نظر دادما...اما ندیدی(چشمک)
بازم میام پیشت...
فعلا بای بای
سلام!
::
::
قرار به تاریخ دیگری موکول شد.نگاه کن!
::
::
سلاااااااااااام . چه وبلاگ باحالی ادم میاد توش آروم میشه
موفق باشی
به منم سر بزن خوشحال میشم
موفق باشی
سلام دوست عزیز. قالب ها خیلی ناز هستن. ولی بلد نیستم بذارم. بعنی وقتی می ذارم همه ی مطلب های وبلاگم پاک می شه. تو رو خدا بگو باید چه جوری بذارم. اگه هم نیاز باشه می تونی برا وبلاگم نظر بذاری تا من یوزر و پسورد وبلاگمو بدم بهت تا خودت برام بذاری. قربون دستات. موفق باشی. بای
سلام
خیلی ممنون از قالب های قشنگت
واقعا دستون درد نکنه
ولی یه مشکلی برام پیش اومد که چرا وقتی یکی از این قالب ها رو برای وبلاگ میزار تمام موضوعات از بین میرن؟؟؟/
سلام
خیلی وقته بوی سرزمینت رو گم کرده بودم
آخه اونقدر گرفتار روزمرگیهای زندگیم هستم که ..
اما خوشحالم که باز نوشته هات رو میخونم
اما اینبار با عمقی متفاوت
نوشتت رو خوندم
عالی بود
بوی هوشیاری انسان میداد
امید دارم که باز هم از حقایق بنویسی
ارادتمند
یاس سفید*
----------------------------------
در ضمن برای قرار حتمت تونستی بیا
دلم برات تنگ شده
شاید دیداری دوباره باشد برای زیبایی نور راه آینده دوستیهایمان
سلام...
این از همون محکومیت های اجباری که جبر زمونه به ما تحمیل میکنه!!!
قربانت:سیمین
...چه خالی بی پایانی
خورشید مرده بود
و هیچکس نمی دانست
که نام آن کبوتر غمگین
کز قلب ها گریخته ، ایمانست
آه ، ای صدای زندانی
آیا شکوه یاس تو هرگز
نقبی به سوی نور خواهد زد؟
آه ، ای صدای زندانی
ای آخرین صدای صداها
سلام دوست عزیز کارت عالیه حرف نداره موفق و موید باشی حالا بهت سر میزنم و یک سفارش میدهم
سلام
کد های قالب ها رو چطوری داشته باشم ؟
مرسی
(:
سلام
فقط کافیه روی عکس قالبها کلیک کنی
سلام دوست عزیز.
از اینکه زحمت میکشی و این قالب های زیبا رو تهیه میکنی بسیار ممنون هستیم...
دوست عزیز براتون امکان داره که فقط خود قالب ساده بلاگ اسکای رو به رنگ مشکی دربیاری؟
ممنون میشم جوابش رو بهم بگی...
با
با
ی
با سلام خدمت شما دوست عزیز و همکار گرامی:
در ابتدا بیست و هشتمین سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران را خدمت شما همکار گرامی تبریک عرض می کنم.
دو سال پیش در چنین روزی ما نیز به دنیای وبلاگ نویسی پا نهادیم و در آن روزها هدفمان بالا بردن اطلاعات عمومی افراد در زمینه کامپیوتر بود که به نظرم تا حدودی به این امر دست یافتم.
در این جا برخود واجب می دانم که از شما همکار عزیز دعوت کنم تا به وبلاگ ما سر زده و در جشن دومین سالگرد این وبلاگ شرکت کنید و با نظرات فکورانه خود ما را از کمی و کاستی که در این وبلاگ از نگاه شما وجود دارد آگاه کنید تا ما نیز اقدام به رفع آنها نماییم بدیهی است با پیشنهادات شما وبلاگ ما بتواند در آینده ای نزدیک در پی پای نهادن در جا پای بزرگان باشد
شایان ذکر است که این کامنت برای تمامی وبلاگ های بروز شده در سیستم های بلاگ اسکای، پرشین بلاگ،بلاگفا،پارسی بلاگ، آفتاب بلاگ ارسال خواهد شد
با تشکر
مدیریت وبلاگ راز و رمز کامپیوتر
بهمن ماه 85
salam, vaghean dastet dar nakone, dar be dar donbale ye ghaleb migashtam valy balad nabudam. faghat ye moshkely hast: choteor mishe range ghalebe rosa ro as meshky be ye range roshan tary tabdil kard, va in ke aya emkanesh hast ke akse balaye safaro taghir dad? mamnun misham age har che zud tar behem javab bedy, bazam mamnuuuuuuuuuuun, bye
یه قالب سنگین برای یه وبلاگ علمی می خواستم.لطفاْ
سلام
قالبات قشنگه و جالب ولی کاش یه امکان پیش نمایش هم میذاشتی....
راستی قالب اختصاصی هم اگه بخوایم رایگانه یا اینکه شرایط داره؟!
آقا... میگم! یه .بلاگ برای... یک ققنوس آبی شاعر! خب... میدانم زحمت دارد... ولی میشود؟
agha 1 ghaleb bara 1 bache tokhs mitoni tarahi koni:D damet garm bia weblogo bebin mitoni ya na:D
قالب هک
کارت عالیه فقط تنها مشکلی که داره اینه که شمارنده تعداد بازدید کننده نداره
سلام.....مرسی از قالبهات.همشون قشنگن.....
ولی من که کد هر کدوم رو که واسه وبلاگ خودم استفاده می کنم اشکال دارن........
نوشته هام میره رو عکس بالای صفحه.........
یه مورد دیگه هم اینکه آخرین مطلبی که می نویسم نمیاد اول بنشینه بالا..........
راهنماییم میکنی که چرا؟؟؟
مرسی....موفق باشی.