خدائی

خدائی

خدائی

خدائی

ماهیت عشق

برای انسان رسیدن به کمال بدون نوعی از عشق ورزیدن امکان پذیر نیست. بدین گونه هر کس در آرزوی عشق ورزیدن و مورد عشق واقع شدن است. هر چند عده زیادی هستند که در این راه بخاطر طرز تفکر خاص خود بطور کامل ناکام می گردند. امروزه عده ای هستند که می ترسند به نفوذ عشق دیگری سر فرود آورند زیرا تصور می کنند هویت شخص خود را از دست می دهند. عده ای دیگر در ناخود آگاه خود عاشق شدن را ممنوع می کنند چون نمی خواهند مورد خیانت واقع شوند. در این مواقع است که بعلت ناسازگاریهای ناخود آگاه، فرد عشق ورزی را در درون خود غیر ممکن می داند و در این مواقع است که روانکاوی یا دوباره سازی روانی تقریبا همیشه موثر است
زنان و مردانی که در شهرهای بزرگ برای ادامه کار و یا ادامه تحصیل می روند هنگامی متوجه می گردند که چقدر تنها هستند که به زوجهای دیگر خیره می گردند و بدنبال موقعیت های مشابه ای هستند تا نیاز خود را برطرف کنند. اما چون درآمد بالایی ندارند و یا خود را در مقایسه با دیگران بی فایده می دانند قادر نیستند تا دیگران را به بیرون دعوت کنند بهمین دلیل اغلب این گروه از افراد در انتها عشق خود را در اختیار روسپی ها (خود فروشان جنسی) فرار می دهند تا بدین صورت جانشین نیاز ایشان گردد. هر چند که در انتها درمی یابند که این موضوع فریبی بیش نبوده و نمی تواند نیاز ایشان را برطرف کند اما بخاطر ناچاری بارها و بارها به آن افدام می ورزند
توهم در عشق
افراد زیادی هستند که بدلیل عدم تجربه و آموزش کافی همیشه آنچه را که فقط توهمی خیال پردازانه است به عنوان عشق واقعی تعبیر می کنند. البته این توهم بیشتر پدیده ای رایج در میان جوانان است. تنظیم ملاک ها منبی بر تفاوت و تفارق عشق راستین و عشق دروعین کار محالی نیست البته نه برای فرد عاشق چون او خود درگیر است بلکه برای بوسیله سوم شخص ناظر. در همین رابطه روانشناس برجسته ویلیام اشتکل می گوید: توهم در عشق ناشی از رنجیدگی است
هنر عشق ورزیدن
هنر عشق ورزیدن چیزی است که بایستی آموخته شود و شگفت آور نیست که پندار در عشق موجب شوربختی می گردد. نخستین شرط خوشبختی در عشق، عشق مطلوب و عاملی است که باعث گسترش شخصیت هر دو شریک می باشد. مانند سرد مزاجی خانم ها که یکی از مسایل رایج است. سرد مزاجی حالتی است با خصوصیات از قبیل اغلب عصبی، متلون، فتنه جو و بد مشرب. این حالت می تواند ریشه در علل و حوادث رخ داده در زندگی و یا کشمکش های روانی باشد. این موضوع می تواند در دراز مدت باعث جدایی زوجین گردد. متاسفانه چون اکثر مردان متوجه این موضوع نمی گردند نمی توانند به همسران خود دراین رابطه کمک نمایند
ماهیت عشق
غریزه در انسان هرگز چیزی منخصرا بیولوژیکی نیست. همانطور که در میان ما انسانها خوردن تنها در خدمت بقای فرد نمی باشد. بهمین شکل غریزه جنسی نیز در خدمت زندگی می باشد نه تنها عاملی برای بقا. انسان برای بدست آوردن دل می بایست از راه احساسی نزدیک شود چرا که بدون آن خوشنودی واقعی امکان پذیر نیست. همچنین باید گفت عشق حقیقی موثرترین و تعالی بخش ترین خلاق وجود انسانی است که انسان را به بالاترین درجات سوق می دهد. به امید آنکه این مقدمه بتواند کمک حال آندسته گردد که هنوز در ابتدای راه هستند.
نظرات 9 + ارسال نظر
روزبه دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 11:53 ق.ظ http://friends.blogsky.com

زیبا بود.اگه حجم وبلاگ تو یه نمه بیاری پایین راحتر باز میشه

امیر دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 11:35 ب.ظ http://mesledarya.mihanblog.com

سلام تبریک می گم وبلاگ جالبی دارین من برای اولین بار بود می اومدم اینجا و اصلا پشیمون نیستم . موفق باشین

سولماز سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 01:10 ق.ظ http://www.antianjoman.blogsky.com

سلام دوست گلم
من با تبادل لینک موافقم

یاس سفید* سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 01:33 ق.ظ http://yasesefid.blogsky.com

« نیمه شب در دل دهلیز خموش
ضربه پایی افکند طنین
دل من چون دل گلهای بهار .... پر شد از شبنم لرزان یقین
گفتم این اوست که بازآمده است
جستم از جا و در آیینه گیج
برخود افکندم با شوق نگاه
آه لرزید لبانم از عشق .... تار شد چهره آیینه ز آه
شاید او وهمی را مینگریست
گیسویم در هم و لبهایم خشک
شانه ام عریان در جامه خواب
لیک در ظلمت دهلیز خموش .... رهگذر هردم میکرد شتاب
نفسم ناگه در سینه گرفت
گویی از پنجره ها روح نسیم .... دید اندوه من تنها را
ریخت بر گیسوی آشفته من .... عطر سوزان اقاقی ها را
تند و بی تاب دویدم سوی در
ضربه ی پاها درسینه من
چون در طنین نی در سینه دشت
لیک در ظلمت دهلیز خموش
ضربه پاها لغزید و گذشت .... باد آواز حزینی سر کرد ! »»

نوید سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 07:22 ق.ظ http://sli.blogsky.com

سلام .ممنونم که سر زدی خیلی هم از این بابت ممنونم که لوگ مو گذاشتی من در اولین فرصت بهت لینک میدم.

پریدخت سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:49 ق.ظ http://pary.blogsky.com

سلام و صبح شما هم بخیر

سلامت باشی عزیز

خ- بغدادی پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:18 ق.ظ http://everything-nothing.blogfa.com/

با سلام وخسته نباشید.
مطلب جالب و تکان دهنده ای بود.
خوشحالم که وبلاگ خوبی را پیدا کردم. سعی کنید مطالب ارزشمند و خوبی را(همانند آنچه نوشته اید)در وبلاگتان، بنویسید.
از شما دوست عزیز دعوت می کنم که به وبلاگ من سر بزنید(قبل از 15 اسفند!).
موفقیتتان را از ایزد منان آرزومندم.

شباهنگ پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:23 ق.ظ http://http://hamnafas.blogsky.com/

با سلام و درود !
قصه پر غصه ایست. گاهی وقتا که بهش فکر میکنم از خدا میخوام که عاقبت همه ما ختم به خیر بشه. کسیکه همه عشق وجودش رو به پای میوه باغ زندگیش ریخته حالا بشینه به حسرت دیدار برگ و بار درختان از پشت شیشه. روزگار بی رحمیست!
مطلب زیبایی نگاشتید دوست عزیز. واقعیتی بود از اجتماع ما. کاش که تلنگری باشد برای من و تو.
پاینده باشید و در پناه حضرت دوست

بهشت پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 05:32 ق.ظ http://nochagh.blogsky.com

سلام نازنین.آفرین بر احساس پاک تو که سالمندی را مورد توجه قرار دادی برای کلاس بهداشت روانی خود از نوشته تان استفاده میکنم.در این درس ما به مقاطع زندگی بلوغ جوانی پیری می پردازیم.کاش روزی هم در باره بلوغ و سختی های آن اینجا مطلبی بگذاری تا کار مرا آسان کنی.ازینکه به وبلاگم سر زدی و مرا با خودت آشنا کردی مسرورم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد